دنیا پشت بامی بود
بی پنجره، بی حصار
رو به دریا
رو به موج
و هراسانی من
که چون سنجاب
به بالا می جست
و نگاهش
که میخ می شد
به سوی بی انتهایی آب
به زور پا بلندی اش
...
و دیگر نمی شنید
فریاد دوره گرد را
که ماهی مرده در کوچه ها می فروخت
نوشتن مثل ماهی گیری است در رودخانه ای خروشان